بمعنی مردن سلاطین، در جغتایی استعمال کنند. (از غیاث اللغات) (آنندراج). کنایه از مردن پادشاه ترکستان است و این نیز ترکی است. (انجمن آرا). به زبان احترام، مردن. (یادداشت مؤلف) : هنوز این کتاب شرف اتمام نپذیرفته بود که بندگان حضرت عرش آشیانی (آستان) شنقار شدند و به دارالخلود انتقال فرمودند به تاریخ روز پنجشنبه بیستم ماه جمادی الاول سنۀ 1014 هجری قمری (جمال الدین حسین اینجو از مقدمۀ فرهنگ جهانگیری)
بمعنی مردن سلاطین، در جغتایی استعمال کنند. (از غیاث اللغات) (آنندراج). کنایه از مردن پادشاه ترکستان است و این نیز ترکی است. (انجمن آرا). به زبان احترام، مردن. (یادداشت مؤلف) : هنوز این کتاب شرف اتمام نپذیرفته بود که بندگان حضرت عرش آشیانی (آستان) شنقار شدند و به دارالخلود انتقال فرمودند به تاریخ روز پنجشنبه بیستم ماه جمادی الاول سنۀ 1014 هجری قمری (جمال الدین حسین اینجو از مقدمۀ فرهنگ جهانگیری)
از میان رفتن. فانی شدن: بنگر نبات مرده که چون زنده شد به تخم آنکش نبود تخم چگونه فنا شده ست ؟ ناصرخسرو. تا چون به قیل و قال مقالات مختلف از عمر چند سال میانشان فنا شدم. ناصرخسرو
از میان رفتن. فانی شدن: بنگر نبات مرده که چون زنده شد به تخم آنکش نبود تخم چگونه فنا شده ست ؟ ناصرخسرو. تا چون به قیل و قال مقالات مختلف از عمر چند سال میانْشان فنا شدم. ناصرخسرو
حاضر و آماده شدن پول کالا یا زمین و خانه. یا سند و قبضی به پول نقد بدل شدن. موجود شدن. فراهم آمدن. حاضر شدن: اهل بدعت را قیامت نقد شد زین آشتی چون بدید اینجا چو آنجا جمع خورشید و قمر. سنائی
حاضر و آماده شدن پول کالا یا زمین و خانه. یا سند و قبضی به پول نقد بدل شدن. موجود شدن. فراهم آمدن. حاضر شدن: اهل بدعت را قیامت نقد شد زین آشتی چون بدید اینجا چو آنجا جمع خورشید و قمر. سنائی
حال قی به کسی دست دادن. (از فرهنگ فارسی معین). اشکوفه افتادن کسی را: به سبب بیماری اگر در گلوی تو چیزی بگیرد از ورخجی بیرون شو کن که خسکی در گلوی من فرورفته است عق ام میشود از آن سوتر روم. (معارف بهأولد ص 30). و رجوع به عق و عق زدن و عق گرفتن و عق نشستن شود
حال قی به کسی دست دادن. (از فرهنگ فارسی معین). اشکوفه افتادن کسی را: به سبب بیماری اگر در گلوی تو چیزی بگیرد از ورخجی بیرون شو کن که خسکی در گلوی من فرورفته است عق ام میشود از آن سوتر روم. (معارف بهأولد ص 30). و رجوع به عق و عق زدن و عق گرفتن و عق نشستن شود
یا عق شدن کسی را. حال قی بوی دست دادن: بسبب بیماری اگر در گلوی تو چیزی بگیرد از ورخجی بیرون شو کن که خسکی در گلوی من فرو رفته است عق ام می شود از آن سو تر روم
یا عق شدن کسی را. حال قی بوی دست دادن: بسبب بیماری اگر در گلوی تو چیزی بگیرد از ورخجی بیرون شو کن که خسکی در گلوی من فرو رفته است عق ام می شود از آن سو تر روم